نکته ها
مردى بر عارفى گذشت ، که نان و سبزى و نمک مى خورد. او را گفت : اى بنده خدا! از دنیا، به همین خرسندى ؟ گفت : خواهى کسى را به تو نشان دهم که به بدتر از این خرسندست ؟ گفت : آرى ! گفت : آن که به عوض آخرت ، به دنیا خرسند است .
××××××
مادر (ربیع بن خیثم ) چون او را در گریه و بیدارى دید، گفت : اى پسرکم ! ترا چه مى شود؟ مباد که کسى را کشته باشى ! گفت : آرى مادر! گفت: او کیست تا از خاندانش عفو تو خواهیم . بخدا که اگر حال تو بدانند که چگونه اى بر تو رحم آرند و از تو در گذرند! گفت : مادر! او نفس منست .
××××××
انوشیروان ، بزرگمهر را گفت : چه چیز براى انسان نیکوترست ؟ گفت : خردى که با آن زندگى کند. گفت : اگر نبود؟ گفت : دوستانى که او را به کارهاى شایسته وا دارند. گفت : اگر نبود؟ گفت : مالى که با آن ، محبت مردم را به خود جلب کند. گفت : اگر نبود؟ گفت : لالى یى که با آن ، خاموشى گزیند. گفت : اگر نبود؟ گفت : مرگى که زود او را ببرد.
××××××
کسى گفت : (ابامیسره )ى عابد را دیدم که از فرط عبادت ، دنده هایش بیرون زده بود. او را گفتم : - خدا رحمت همه گیر خود را شامل تو گرداناد! - خشمناک شده و گفت : مگر نشانه اى نومیدى دیده اى ؟ که (ان رحمة الله قریب من المحسنین ) و بخدا! که سخن او مرا گریاند. عاقل را سزوار است که به احوال پیامبران و ابدال و اولیاء و جهد آنان در طاعات و صرف عمرشان در عبادات که شبانروز سستى نمى پذیرد، بنگرد. آیا آنان را به خدا گمان نیکو نیست ؟ چرا! بخدا! که آنان به گسترش رحمت خداوندى آگاهند و نسبت به بخشش او گمان نیکو دارند. اما، بدان ! که آن بى جهد و کوشش ، آرزوى محض و غرور است . پس ، در عبادت و طاعت بکوشید تا امید به رحمت او شما را حاصل شود که نیکوترین بضاعت است .
×××××××
کشکول شیخ بهایی